پرنسس   السانا پرنسس السانا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

باشکوه ترین هدیه پروردگارم

وقتی یکی را دوست دارید...

وقتی یکی را دوست دارید   آرزوهایتان آرزوهای اوست وقتی یکی را دوست دارید  به زندگی هم عشق میورزید وقتی یکی را دوست دارید   واژه تنهایی برایتان بی معناست وقتی یکی را دوست دارید   برای دیدن مجددش لحظه شماری میکنید وقتی یکی را دوست دارید   ناخودآگاه برایش احترام خاصی قایل هستید وقتی یکی را دوست دارید   تحمل دوریش برایتان سخت ودشوار است وقتی یکی را دوست دارید   هرچیزی راکه متعلق به اوست دوست میدارید وقتی یکی را دوست دارید   حتی تصور یک لحظه بدون او زیستن برایتان دشوار است وقتی یکی را دوست دارید  درکنار او که هستید ا...
17 تير 1393

باز هم تاخیر

عسلم قند ونباتم شیرینم سلام           من باز هم با تاخیر برگشتم ولی برات توضیح میدم .اولا که مودمم ازتنظیم در اومده بود ودوما سرگرم امتحاناتم بودم که به خاطر دومی فرصت نمیکردم برم مخابرات تا مودم رو تنظیم کنن.در هر حال معذرت میخوام گلم که دیر به دیر وبلاگت رو به روز میکنم. واما میخوام از تو گل دخترم بگم که چقدر بامزه شدی وهمش شیرینکاری میکنی وبا کارات والبته خرابکاریات دل منو بابایی ومادرجون وپدرجون وخاله هاتو میبری . راستش الان طوری شده که پدرجون هرروز دوبار میاددنبالت وبا خودش یه ساعتی میبره مغازه تا هم با سارا بازی کنی وهم با توپت بدو بدو کنی. درضمن باید بگم...
16 تير 1393

خوشحالی مامان وبابا

سلام شیطونکم عزیز دلم هرروز که میگذره با تسلط توی راه رفتن بیشتر خوشحالم میکنی... تا جمعه 9 خردادماه شما وقتی میخواستی راه بری باید کمکت میکردیم تابلند بشی ویه کم تسلطط کمتربود ولی وقتی اون شب رفتیم خونه ببا جون تا کادوی تولده خاله سارا روببری وقتی اونا رودیدی از هیجان وذوق زیاد دستتو از دیوار برداشتی وهمش وسط سالن دور خودت میچرخیدی ... عزیزتر از جونم فقط خدامیدونه اون لحظه چه قدر خوشحال بودم وخدا روشکر میکردم چون برای راه افتادنت خیییییلی اذیت شدم وزحمت کشیدم تا تو مثل بقیه هم سن وسالات راحت راه بری وبدوی الان 4 روزه که همش وسط خونه بدو بدو میکنی چیزی که آرزوم بود باز هم خدای مهربون رو شاکرم وسپاسگذار الان دیگه فقط حرف زدن...
13 خرداد 1393

با کللللللللی تاخیر اومدم

سلام عزیز دلم بالاخره با کللللللللللللللللللی تاخیر اومدم. اونقدر تاخیرم زیاد بودکه نمیدونم از کجا شروع کنم راستش توی این چند وقتی که نیومدم پای نت سرم به عروسی خاله هانیه گرم بود وهمش بدو بدو میکردیم.خلاصه عروسی روز 21اردیبهشت برگزار شد ولییییییییییییی شما انقدر توی تالار وقبلش توی آتلیه گریه کردی که اصلا نفهمیدم مراسم کی تموم شد.خداکنه این عادت بد رو هرچه زودتر بزاری کنار ووقتی توی جمع میریم اینقدر بداخلاقی نکنی.   ...
9 خرداد 1393

بدون عنوان

السانای عزیزم 21ماه از آمدن تو به این دنیای(نمیدونم چی بگم پرازقشنگی یا زشتی پرازدروغ یا راستی...)بهرحال میگذرد.عزیزدلم وقتی میخندی لبهای تو همچون غنچه باز میشوند و چشمانت برق میزنند لبهایت همیشه خندان است حتی در سخت ترین لحظات. چشمانت وقتی بچه ها رامی بیند میدرخشد ومهربانی از صورت نازه تو پیداست. چقدرتو مهربونی دختره گلم که به همه لبخند هدیه می دهی. راستش وقتی یه ماه پیش تونستی تعادلت رو حفظ کنی وخودت به تنهایی راه بری انگار دنیا از آن من شد بود نمیدونی چقدر اشک شوق ریختم وخدارو شکر کردم... نفس مامان امیدوارم همیشه سالم وتندرست روی پاهات بایستی وبا شیرین زبونی منو از خوشحالی به اوج آسمونا ببری.   خییییییییییی...
10 فروردين 1393

بدون عنوان

عزیزتر از جونم سلام خانومی دیروز به همراه ثنااینا رفتیم شهرجلفا رو بگردیم که بهمون خیلی خوش گذشت.تو هم خیلی دختر خوبی بودی واذیتمون نکردی. السانا در حال تفکر السانا و ثنا السانا کنار کلیسای تاریخی السانا کنار استخر ماهی و اردک توی حیاط کلیسا السانای خسته و خواب آلود توی بغل بابا   این هم لباسهایی که از بازارچه مرزی جلفا برات گرفتیم راستی یادم رفت بگم خاله هانیه هم از سفر برگشته وبرات سوغاتی آورده ...
9 فروردين 1393

بدون عنوان

سومین روز عید با ثنا رفتیم میدون ایالت وعکس گرفتیم   اینجا که رسیدیم السانا ثنا رو دنبال میکرد ویه جا نمی ایستاد تا عکس بگیرم   ...
9 فروردين 1393

بدون عنوان

لحظه تحویل سال 1393 هجری خورشیدی ساعت 20 و27 دقیقه و20 ثانیه     سلامت سعادت سیادت سرور سروری سبزی و سرزندگی هفت سین سفره زندگیتان باد     بهار آمد که تا گل باز گردد / سرود زندگی آغاز گردد     بهار آمد که دل آرام گیرد / زدرد و غصه ها فرجام گیرد             عزیزتر از جانم     چه دعایی کنمت بهتر از این :   خنده ات از ته دل     گریه ات از سر شوق     ودلت کلبه ای از مهر وصفا     قلب تو جلوه ای از عشق وارادت به خدا   &n...
9 فروردين 1393